الحمد لله الوافی الکافی
اما بعد، این خجسته اوراق دسته گلی است که از گلزار بی خار وفاق رسته و به دست وکلای حضرتین علیتین برسم عهد نامه مفصل بر طبق صدق خلوص پیوسته می گردد. چون قبل از اینکه عالی جاه زبدة السفرا سر هرفرد جانس برونت از جانب دولت انگلیس به جهت تمهید مقدٌمات یکجهتی دولتین وارد دربار شهریاری شده بود و عهدنامه مجملی فیمابین وکلای دولت علیٌه ایران:
اجل الکفات الفخام، فخرالصدارة و الوزراة و الاحتشام، میرزا شفیع، صدراعظم و امیرالامراء الکرام المؤتمن الحضرة العٌلیة العالیٌه، امین الدٌولة البهیٌة السنیٌه قواماً للجلالة و النبالة، حاجی محمٌد حسین خان مستوفی الممالک دیوان معظٌم با مشارالیه که وکیل و سفیر دولت بهیٌه انگلیس بود به شروط چند که تبیین و تعیین آن به عهدنامه مفصٌل رجوع شده مرقوم گردیده بود، حال که عالی جاه رفیعجایگاه، عزت و فخامت همراه، شهامت و صداقت اکتناه، فطانت و درایت آگاه، دولتخواه بلاانتباه، سر گور اوزلی برونت ایلچی بزرگ دولت مزبور برای اتمام عهود و انجام مقاصد حضرتین شرفیاب التزام درگاه خلایق پناه پادشاهی می باشند و از جانب آن فرخنده دولت وکیل و کفیل مهمٌات یکجهتی است وکلای این همایون حضرت قاهره به صلاح و صوابدید مشارالیه شروع در تفصیل عهود کرده و تفصیل مقاصد از قراری است که در فصول لاحقه دوازده گانه شرح داده خواهد شد و امور متعلقه به تجارت و معاملات مملکتین از قراریست که در عهدنامه تجارنامه جداگانه و مفصل خواهد گشت.
فصل اول- اولیای دولت علیه ایران بر خود لازم داشتند که از تاریخ این عهدنامه فیروز، هر عهد و شرطی که با هر یک از دولتهای فرنگ بسته اند باطل و ساقط سازند و لشکر سایر طوایف فرنگستان را از حدود متعلقه به خاک ایران راه عبور به طرف هندوستان و سمت بنادر هند ندهد و أحدی از این طوایف را نگذارند که داخل مملکت ایران شوند و اگر طوایف مزبور خواهند که از راه خوارزم یا تاتارستان و بخارا و سمرقند و غیره عبور به مملکت هند نمایند، شاهنشاه ایران حتی المقدور پادشاهان و والی ها و اعیان آن مسالک را مانع شوند و از راه طوایف مزبور را بازدارند، خواه از راه تهدید و تخویف و خواه از راه رفق و مدارا.
فصل دویٌم- اگر دشمنی از طوایف فرنگ به مملکت ایران آمده باشد یا بیاید و اولیای دولت علیٌه ایران از دولت بهیٌه انگلیس خواهش اعانت و امداد نمایند، فرمانفرمای مملکت هند از جانب دولت بهیٌه انگلیس هرگاه امکان و قدرت داشته باشد بقدری که خواهش اولیای دولت علیٌه ایران باشد عسکر و سپاه از مملکت هندوستان روانه سمت ایران نمایند و اگر به علت بعضی گرفتاریها فرستادن عسکر امکان نداشته باشد هر ساله مبلغ دویست هزار تومان به جهت اخراجات سپاه بسر کار دولت علیٌه ایران بدهد و مادام که جنگ و جدال با طوایف مزبوره در میان باشد وجوه مزبوره برقرار کارسازی شود. چون وجوه نقد مزبور برای نگاه داشتن قشون است ایلچی دولت بهیٌه انگلیس را لازم است که از رسیدن آن به قشون مستحضر و خاطر جمع بشود و بداند که در خدمات مرجوعه صرف می شود.
فصل سیٌم- اگر احیاناً طایفه فرنگ را که با دولت علیه ایران نزاع و جدال دارند با دولت بهیٌه انگلیس مصالحتی اتفاق افتد، پادشاه والاجاه انگلستان کمال سعی و دقت را نماید که فیمابین آن طایفه و دولت علیه ایران نیز رفع دشمنی و نزاع شده صلح واقع گردد و اگر این سعی بجا نیفتد، پادشاه ذیجاه انگلستان بطریقی که مرقوم شد از مملکت هند عسکر و سپاه به کمک ایران مأمور کند، یا اینکه دویست هزار تومان مقررٌه را برای خرج عسکر و غیره کارسازی نماید و این اعانت و امداد مادام که جنگ فیمابین دولت علیٌه ایران و آن طایفه باشد و رفع جدال نشود و آن طایفه با ایران صلح ننمایند و به شروط مرقومه مفصٌله درین امداد کوتاهی نماید پرداخت شود. و در صورتی که صلح فیمابین آن طایفه و دولت بهیٌه انگلیس اتفاق افتد باز هر وقت اولیای دولت علیٌه ایران خواهند، جنگ و جدال با آن طایفه نشود، معلم و غیره به جهت تعلیم و تعلم سپاه ایران خواهند، اولیای دولت انگلیس بشرط فراغت وقت به قدر مقدور البته مضایقه نخواهد کرد.
فصل چهارم- چون قرارداد مملکت ایران این است که مواجب قشون شش ماه به شش ماه پیش داده می شود، قرارداد تنخواه که به عوض عساکر از دولت بهیٌه انگلیس داده شده چنین شد که تنخواه مزبور را ایلچی آن دولت بهیٌه هر چه ممکن شود زودتر و پیشتر مهم سازی نماید.
فصل پنجم- هرگاه طایفه افاغنه را با اولیای دولت بهیٌه انگلیس نزاع و جدالی باشد اولیای دولت علیه ایران لشکر تعیین نموده، به قسمی که مصلحت دولتین باشد به دولت بهیه انگلیس اعانت و امداد نمایند و وجه اخراجات آنرا از اولیای دولت بهیه انگلیس بگیرند، از قراری که اولیای دولتین قطع و فصل خواهند کرد.
فصل ششم- اگر جنگ و نزاعی فیمابین دولت علیه ایران و افغان اتفاق افتد، اولیای دولت بهیه انگلیس را در آن میان کاری نیست و به هیچ طرف کمک و امدادی نخواهند کرد، مگر اینکه به خواهش طرفین واسطه صلح گردند.
فصل هفتم- در صورتی که در سواحل دریای قلزم چوب و اسباب مهیٌا شود و شاهنشاه ایران خواهش فرماید که از خورهای بحر مزبور کشتیهای جنگی بسازند، پادشاه ذیجاه انگلستان اجازت به معلم و عمله کشتی ساز و غیره از دارالسلطنه لندن و هم از بندر بمبئی عطا نمایند که به خدمت شاهنشاه ایران حاضر و به خدمت مرجوعه مأمور شوند و مواجب و اخراجات آن با سرکار پادشاه جم جاه دولت علیٌه ایران باشد بموافق قراری که با ایلچی دولت بهیٌه انگلیس داده خواهد شد.
فصل هشتم- اگر از رؤسای ایران کسی بخواهد دشمنی کند و یاغی شود و فرار به ولایت انگلیس نماید، به محض اشارت امنای دولت علیه ایران آن کس را از ولایت مزبور بیرون کنند و اگر بیرون نرود او را گرفته روانه ایران نمایند و در صورتی که پیش از رسیدن آن کس به ولایت مزبور اشارتی از امنای دولت علیٌه ایران درباره او به حاکم آن حدود رسد آن کس را رخصت فرود آمدن ندهد و اگر بعد از ممانعت آن کس فرود آید او را گرفته روانه ایران نمایند.
فصل نهم- اگر در بحرالعجم اولیای دولت بهیٌه ایران را امدادی ضرور شود، اولیای دولت بهیٌه انگلیس بشرط امکان و فراغت بال در آن وقت کشتی جنگ و قشون بدهند و اخراجات آنرا موافق برآورد آن وقت قطع و فصل نموده بازیافت نمایند کشتیهای مزبور بر آن خورها و لنگرگاهها عبور کند که امنای دولت علیٌه ایران نشان بدهند و از جای دیگر بی رخصت و ضرورتی عبور نکنند.
فصل دهم- مواجب صاحبان و عمله و معلم و غیره را امنای دولت بهیٌه انگلیس خواهند داد ولیکن چون شاهنشاه جم جاه ایران نخواستند که کسی که به خدمت ایشان مشغول باشد از عنایات خسروانی بی بهره باشند، لهذا از وفور عنایت به موجب تفصیل ذیل و علی قدر مراتبهم مواجب در وجه هر یک برقرار فرمودند:
صاحبان و معلمان که اکنون در رکاب ظفر انتساب شاهنشاه جم جاه ایران مشغول خدمت می باشند و هر یک از صاحبان مرتبه های مفصله حشو که بعد از این حاضر شوند از قراری که در حشو مشخص شده است موافق مرتبه به هر یک انعام داده خواهد شد و هر یک از ایشان که بر سایر ملتزمین و حاضرین بزرگترین و حکمران باشد نصف آنچه موافق مرتبه برای او مقرر و مشخص شده است علاوه انعام داده خواهد شد و اگر خدا نخواسته یکی از ایشان در خدمت مرجوعه کوتاهی کند به مجرٌد اظهار آن به ایلچی، از خدمت شاهنشاه رانده خواهد شد.
فصل یازدهم- چون منظور هر دو پادشاه آن است که این عهد جاوید مهد أبدالاباد مابین اولاد و احفاد امجاد پایدار و برقرار بماند، لهذا از هر دو طرف بهی الشرف قرارداد چنین شد که هر یک از کواکب فروزان سپهر پادشاهی که ولیعهد دولت و زینت بخش سریر سلطنت باشد، با دولت دیگر عهود یکجهتی و دوستی را پایدار داشته این طریق انیقه را ممضی و معمول دارند و هرگاه ولیعهد یکی از دولتین علیٌتین محتاج به اعانت جدیدی از دولت دیگر گردد، به طریقی که پیشرفت و اصلاح دولتین و مملکتین و مقدور طرفین باشد مضایقه و کوتاهی در امداد و اعانت ننماید و اعانت و امدادی که الحال از قرار تفصیل فصول سابقه در این عهدنامه میمونه مشخص شده است باید با ولیعهد نیز مستمر و برقرار باشد.
فصل دوازدهم- چون از قراری که بر اولیای هر دو دولت واضح و از مکنون دل و ضمیر یکدیگر واقف شده اند، منظور از این عهد دوستی ازدیاد قوت هر دو دولت و وسعت هر دو مملکت است و هر یک را پیشنهاد خاطر این است که تقویت یکدیگر کرده، به امداد یکدیگر بر مملکت طرفین افزوده باشند و مطلب و خواهش امنای دولت بهیٌه انگلیس این است که دولت علیٌه ایران روز بروز زیاده قوی و مستحکم گردد و از خارج کسی نتواند دخل در مملکت مزبور نماید و به امداد دولت بهیٌه انگلیس دولت و مملکت و رعیٌت ایران قوی گردد و اگر بر سر امور داخله مملکت ایران فیمابین شاهزادگان و یا امراء و سردارها مناقشی روی دهد، دولت بهیٌه انگلیس را در این میانه کاری نیست تا شاه وقت خواهش نماید و اگر أحدی از مشارالیهم ولایتی و جایی از خاک متعلقه به ایران را به آن دولت بهیه بدهند که به ازای آن کمک و اعانتی نمایند، هرگز اولیای دولت بهیٌه انگلیس به این امر اقبال نکرده پیرامون آن نخواهند گشت و دخل و تصرٌف در ممالک متعلٌقه به ایران هرگز نخواهند نمود.
تمٌت الفصول بالیمن و السعادة. امید که این عهد میمون خجسته با فواید و نتایج نیک تا ابد منعقد و پیوسته ماند. این عهدنامه میمون را ما که وکلای حضرتین علیتین می باشیم به صداقت و راستی مشحون به فصول دوازده گانه مستحکم و منعقد داشته دستخط و مهر گذاشته ایم، به تاریخ چهاردهم ماه مارچ سنه یک هزار و هشتصد و دوازده عیسویه مطابق بیست و نهم شهر صفر المظفر سنه یک هزار و دویست و بیست و هفت هجریه مصطفویه علی هاجرها السلام و التحیٌة التحریر فی دارالخلافه طهران صانها الله تعالی عن الحدثان.
هو
سواد امضای مرحوم نایب السلطنه عباس میرزا:
چون اعلیحضرت قدر قدرت فلک رتبت، شاهنشاه عالم پناه نیابت سلطنت و دولت ابد مدت قاهره را به ما مفوض فرموده، لهذا قبول نموده حسب الامر حضرت ظلٌ اللهی بر ذمٌت همٌت بزرگانه خود لازم شمردیم که همین عهد میمون خجسته که مابین دولتین بسته و محکم گردیده است به شرطی که در عهدنامه میمونه مبسوط و مشروح است از حال تحریر الی انقراض زمان فیمابین ما و اخلاف کبار این دودمان خلافت نشان با حضرت ولیعهدان دولت بهیٌه انگلیس مستمر و برقرار باشد و تخلف و تجاوز روی ندهد، والسلام خیر ختام.
منبع: کتاب معهدات و قراردادهای تاریخی در دوره قاجاریه، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، صفحه 63 تا 68